!من...سارام

ای نوجوان، آهسته ران

!من...سارام

ای نوجوان، آهسته ران

!من...سارام

ایناش. این ساراس. همین خانم محترم که با لباس کار رنگی نشسته دم کلاس نقاشی و حافظ میخونه. با این قیافه که معلوم نیست از چی ناراحته. اصلا ناراحته؟ یا خجالت کشیده؟ یا داره زیرلبی میخنده؟ شایدم داره فکر میکنه الآن باید چه حالتی داشته باشه. ولی باور کنین اگه از خودش بپرسین چه مرگته نمیدونه.
نه بابا! نگا به این قیافه مظلومش نکنین. کارش همینه. میشینه اونجا با یه لبخند ملیح به ملت نگاه میکنه... فک میکنی داره میگه:‌ چه مردمان نیکویی! ولی بعد... خیلی شیک و مجلسی میاد اینجا پدرشونو در میاره. خلاصه که تا میشه خودتونو دور نگه دارین. رحم نمیکنه.

- دوستان خوب! من هیچ جا تعهدی ندادم که مفید بنویسم. ما را به حال خود بگذارید و بگذرید. :)

-کانال تلگرام: sara_derhami@

- saraderhami@gmail.com


آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

انخاب رشته

۱۷
ارديبهشت

این روزا کلمه تهوع آورِ تکرار شوندمون «رشته» است! یعنی نابودمون کرده ها...

اولا می گفتم حیف که رشته ریاضی، فیزیکم داره وگرنه بی تردید انتخابش می کردم!

بعدش یه دفعه گفتن که ما کلا دو تا رشته داریم: علوم پایه داریم و علوم انسانی. (علوم پایه هم یعنی ریاضی و تجربی)

یعنی چی دقیقا؟؟؟ عوض این که جدا ترش کنین اومدن رشته ها رو چسبوندین به هم؟ خسته نباشین والا! 

حالا چند ماه سردرگمی و مشاوره چه کنم چه نکنم و این حرفا... یه دفعه دیدیم دو تا کاغذ زدن تو برد: واحدهای رشته های ریاضی و تجربی.

دوباره جدا شد؟ 

من تصمیم خودمو گرفتم و بالاخره میخوام برم هنرستان! رشته نقاشی یا انیمیشن. تموم شد و رفت! ولی شاااااید اگه می دونستم رشته ها جداس از اول سال بیشتر درس میخوندم و تست میزدم که برم ریاضی. البته الآن خوشحالم از انتخابم، جدای از نگاه های عجیب غریب دوستان که آدمو تیکه پاره می کنه! ولی چه میشه کرد؟ همینه دیگه.گویا فقط آدمای بدبخت میرن هنرستان ...

تازه معلما که دیگه بدتر!!!  هفته پیش به خانم علوممون گفتم میخوام برم هنرستان. چشتون روز بد نبینه، یه نگاهی از سر تا پا بهم انداخت ... بعد قشــــــــــــــــــــنگ صداشو شنیدم که تو دلش میگفت: خاک تو سرت...باز برو هنرستان نکنه اونجا به یه دردی بخوری!

سه شنبه با مدرسه رفته بودیم هنرستان هنرهای زیبا رو ببینیم. بچه های ما که همه اینجوری بودن: از بس که تو این مدت در مورد هنرستان باهامون حرف زدن. خیلی جالب شده. تازگیا هی میان میگن اینهمه دکتر و مهندس بیکار ریخته تو جامعه. به چه درد میخوره؟ در عوض هنرستانیا با دیپلم کسب و کار راه انداختن. آآآآی بیاین ببینین! هنرستان فلان هنرستان چلان!

هنرستان! اونم بچه های مدرسه ما! حاضرن روزی شیش ساعت تست بزنن ولی یه ساعت سر کلاس هنر نشینن. انقدی که پشت سر این معلم هنر بدبخت حرف میزنن من پشت سر خانم علوممون حرف نمی زنم!  البته راست میگن این معلم ما لبخند ژکوندم تحویلش بدی میگه خانمم پس زمینه تو بیشتر کار کن! ما طفل معصوما هم که کسی چیزی یادمون نداده، فقط کار میخوان ازمون.

بعد حالا بین رشته های دبیرستانم دوباره اون نگاهای وحشتناک که عرض کردم وجود داره. یکی از بچه هامون عاشق انسانی بود ولی مامان باباش می گفتن فقط تجربی. وقتی باباش رفته بود واسه ورودی نمونه ثبت نامش کنه، گفته بود چی کار می خوای بکنی؟ من که میدونی حرفم تجربیه ولی دیگه اصراری ندارم هرچی خودت میگی. بعد می گفت کلی فکر کردم آخرش به این نتیجه رسیدم آدم باید به آیندش فکر کنه. گفتم تجربی...

گفتم آخه چرا؟ تو که عاشق انسانی بودی...گفت: ته تهش چیه؟ اینهمه وکیل که ریخته تو جامعه.

نمی دونم والا.  اصلا این اصطلاح ریخته تو جامعه رو کی در اورده؟ خیلی مزخرفه ها! تا جایی که مخ من قد میده در حال حاضر در مورد همه شغلا میشه اینو گفت! اینهمه شاعر ریخته تو جامعه. اینهمه معمار. اینهمه دکتر. اینهمه موسیقی ندان. اینهمه مهندس... چه بدونم! اگه بخوایم به میزان ریخته شدن شغل تو جامعه توجه کنیم که همه باید رییس جمهور شن...دیگه اصلا ریختگی نداره! (ینی گوله نمکما!)

تازه مگه همه اونایی که انسانی خوندن وکیل میشن؟ تو این وضعیت که پنجاه درصد دانش آموزا افسردن، خب پنجاه درصد دیگه شون باید روانشناس بشن دیگه نه؟!


خلاصه که الآن هممون بدجور در هم برهمیم. منابع اطلاعاتی هم که ضد و نقیضن...در بعضی مواقع هم اصلا وجود ندارن! 

الآن مایی که میبینین یه مشت داغونیم دور هم. 



البته اینا رو نگفتم که فقط غرمو زده باشم. گفتم شمام یه خورده مطلع باشین یه کم سر درگمی مستتر در اذهان نسل جوانو درک کنین اینقد بهشون گیر ندین...(چه جمله ای گفتم!)


و اینکه

خداوندا فعلا چیزی که میتونم ازت بخوام اینه که یک تصویری از آینده روشن به ما ارائه بده لااقل بتونیم تصورش کنیم! تشکر


  • سارا