!من...سارام

ای نوجوان، آهسته ران

!من...سارام

ای نوجوان، آهسته ران

!من...سارام

ایناش. این ساراس. همین خانم محترم که با لباس کار رنگی نشسته دم کلاس نقاشی و حافظ میخونه. با این قیافه که معلوم نیست از چی ناراحته. اصلا ناراحته؟ یا خجالت کشیده؟ یا داره زیرلبی میخنده؟ شایدم داره فکر میکنه الآن باید چه حالتی داشته باشه. ولی باور کنین اگه از خودش بپرسین چه مرگته نمیدونه.
نه بابا! نگا به این قیافه مظلومش نکنین. کارش همینه. میشینه اونجا با یه لبخند ملیح به ملت نگاه میکنه... فک میکنی داره میگه:‌ چه مردمان نیکویی! ولی بعد... خیلی شیک و مجلسی میاد اینجا پدرشونو در میاره. خلاصه که تا میشه خودتونو دور نگه دارین. رحم نمیکنه.

- دوستان خوب! من هیچ جا تعهدی ندادم که مفید بنویسم. ما را به حال خود بگذارید و بگذرید. :)

-کانال تلگرام: sara_derhami@

- saraderhami@gmail.com


آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب با موضوع «هنرهای تجسمی» ثبت شده است

فاتح شدم

۰۲
مهر

هر وقت فکر می‌کنم دیگه تو اوج آشفتگی ذهنی هستم و بدتر از این نمیشه، موقعیت جدیدی پیش میاد تا بفهمم اوج یعنی چی. پر از سوال و ابهام و ترسم. می‌دونی الان دانشگاه فقط یه بخش از زندگیم نیست که بخوام اهمیتشو کم کنم. تو بقیه قسمتا هم شاخه کشیده و این گره قدیمی رو کورتر کرده.

این انصاف نیست که سالهاست دارم تلاش می‌کنم تا به فرمولی برای شناختن خودم برسم اما انگار روز به روز دارم دورتر میشم. هر روز انگار تازه متولد شدم و با یه موجود جدید و در عین حال به شدت نچسب و غیرقابل درک طرفم. تحمل کردن خودم هر روز واسم سخت‌تر میشه.

بالاخره رفتیم اصفهان و خود را به ثبت رساندیم. احساس عجیبی داشتم. دوباره انگار تو درک شرایط موجود مشکل داشتم. اما در عین حال تمام تلاشمو می‌کردم که سطح انرژی و اعتماد به نفس خودمو بالا نگه دارم. البته بخش دردناک ماجرا اینه که بابام داشت از اون ور زور می‌زد. و از اون جایی که زور اون از من بیشتره، طبیعتا موفق شد.

  • سارا

 من که درست حسابی نفهمیدم پرسبوک چیه. انگار یه چیز مسابقه مانندی بوده که توش هنرمندا از سراسر کشور جمع میشدن و هنر تجسمی خلق میکردن. بعدش امسال اومده غیر مسابقه ای شده.  جالا اینجا رو ببینین شاید یه چیزایی دستگیرتون شد.

خب دوستان عزیز، بنده تمام جزئیات قابل ذکر و مهم رو در این پست براتون ذکر کردم و حتی برخی نکات تستی خارج از متن رو هم در قالب نکات آبی رنگ براتون در لابلای متن اصلی گنجوندم تا شرایط رو بهتر درک کنید. 

 

توی یک هفته ای که پرسبوک توی یزد برگزار میشد، هنرمندای مختلفی توش شرکت داشتن و آثار مختلفی اجرا کردن که ما فقط عکساشو دیدیم و به نظر جالب میومد! اما الآن میخوایم نگاهی داشته باشیم آخرین اثر: پرفورمنس حمید فاتح.

نکته: خیر! پرفورمنس آرت از نمایش و سینما جداس چقد باید یادتون بدم... حالا درسته ازش فیلم میگیرن ولی فرق داره. فرقشم همونطور که میدونین توضیح دادنی نیست. مثل فرق تصویرسازی و نقاشی که یه جاهایی میرن تو هم و تو اصن نمیتونی جداشون کنی. بعدم این که الآن هنرا همه با هم قاطی شدن و مرزی وجود نداره. خانم حجمسازیمون در دو هفته گذشته بالغ بر دویست بار این قضیه رو توضیح داد. :/

 

خب. از کجا بگم؟

  • سارا

سه شنبه حالم بد بود.  در واقع حالم خیلی بد بود. در واقع حالم خیلی خیلی خیلی بد بود. چرا؟ به خاطر یک اتفاق کوچکی که دوشنبه افتاده بود. و من اینطوری ام دیگر! بعد از یک اتفاق بد کوچک، اتفاقهای بد دیگری را می اندازانم. تا حال بد تثبیت شود و بهانه ای شود برای ناامید بودن، دلخور بودن، بدبخت بودن و در نتیجه نشستن در انتظار اتمام که راحتتر از هر کار دیگری است. 
صبح که رفتم مدرسه هوا به شکل غیرمنصفانه ای دلربا شده بود و هیچ با حال دل من هماهنگ نبود. درس نخوانده بودم و هیچ خیال خواندن هم نداشتم. اما طاقت این را هم نداشتم که در برابر معلمی که برایم مهم است نمره بدی بیاورم. به خصوص بعد از امتحان اول که بهد از جویدن کتاب به خاطر یک اشتباه کوچک دو و نیم نمره کم آورده بودم. کیفم را ولو کردم روی صندلی و کتاب را باز کردم. خانم آمد. چه زود. 

  • سارا