این نوجوانها
يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۸ ب.ظ
یکی از ترسام اینه که یه روز شاعر بزرگی بشم بعد ازم بپرسن: شما چطوری شعر میگین؟
اون لحظه چیکار میکنم؟ آب دهنمو قورت می دم. نگاه ملتمسانه ای به قیافه کاملا جدی طرف میندازم و بعد میگم: چیزه... خب...میدونین... به سختی.
/:
این مختصرترین توصیف از لحظه شعر گفتن منه. مفصلش میشه این که انقد راه میرم تا ببینم ای داد، دیر وقت شد و یه کلمه هم نگفتم. بعد صبر می کنم صبر می کنم صبر می کنم... الهام نمیشه. دیگه مجبور میشم خودم دست به کار شم!
دیروز زنگ زدم دفتر دوچرخه، گفتم میدونم یه روز از مهلت مسابقه تون گذشته... ولی حالا میشه من شرکت کنم؟ خانمه با بی حوصلگی گفت: اسمت چیه؟ آروم گفتم: اسمم برای چی؟ بلند گفت اسمت چیه؟
- سارا درهمی.
...
- تو همیشه باید دیر بفهمی؟!؟! کلا دو سه ماه عقب تر از زمان حرکت می کنی!! این مسابقه یک و نیم ماه پیش اعلام شده!!
دروغکی گفتم: خب من الآن دیدم... (اون موقع دیده بودم دیگه. حالا برا بار چندم.. بماند.)
- واااقعا من نمی دونم تو چه جوری...
- حالا میشه یا نه؟
- ....خیل خب تا شب بفرس.
- چشم!
- همین امشبا.
- چشم حتما... درست میشم مطمئن باشین! :)
خلاصه نشستم با ضرب و زور چنان شعر عجیب غریبی گفتم که خودم توش موندم. به نظرم بیشتر توصیف حال و احوال عجیب خودم بود. خیلی دوست دارم شعرایی رو که سر و ته ندارن ولی نمیخوان تظاهر کنن که ما خیلی حرف داریم..! اگه یه استاد بخواد نقدش کنه میتونه کلشو ایراد محسوب کنه! ولی هیچ اشکالی نداره. این شعرا یادم میارن که شاعر اول واسه خودش شعر میگه....
او کیست؟ موجودی عجیب از آسمانها؟
یا گونه ای نادرتر از اورانگوتانها..؟
او کوچک است و بچه است و خرس گنده
در دسته بندی های حساس مامان ها
گاهی که در خود می رود با غصه هایش
بر صورتش گل می کنند آتشفشانها
پایش میان امتحانها گیر کرده
دستانش اما می رسد تا کهکشانها
باور نکن این ابرهای خسته اش را
قلبش پر است از شادی رنگین کمانها
بعله! همین یک دنده های سرکش شاخ..!
امروز باید دق کنید از دست آنها...
روزی ولی گل می کند "دنیای بهتر"
از دستهای رنگی این نوجوانها
سلام
من چرا اینقدر دیر شما رو پیدا کردم!؟ عالی بود! مخصوصا اورانگوتان ها😅😍
و منو یاد شعر خودم انداخت، شعرتون. هم حال و هواش و هم ردیف و قایفه هاش.
تقدیم شما:
ورای گفتگوها، گفتمانها
ورای شعرها و داستانها
و در آن شعرها شیرینترینها
و در آن داستانها، قهرمانها
تو را دارم که محبوب جهانی
نه تنها در زمین، در کهکشانها
تو را دارم، تو را در این شبِ سرد
که گرمم میکنی با استکانها
نمایشنامهی خوبی و پاکیست
وجودت، ای امام ارغوانها۱
تقلب میکنم از روی چشمت
بپرسندم اگر از آسمانها
اگر چاه است، اگر سنگ است اگر ننگ
اگر آتش، اگر آتشفشانها
تو با من باش، بی اما و بی کاش
که با هم بگذریم از امتحانها...
۱. اَرغَوان:
بلندی آن گاهی به ۱۲ متر هم میرسد، اما بیشتر به صورت درختچهاست. ارغوان گیاه بومی سرزمینهای جنوبی اروپا و جنوب غربی آسیاست و در ایران در خراسان رضوی، ایلام، شاهرود، کرمان، مازندران، گیلان، همدان، لرستان و فارس و در پاوه استان کرمانشاه (روستای داریان) به صورت خودرو میروید. این درخت را به عنوان گیاه زینتی میکارند.
برگهای ارغوان به شکل قلب، بدون کرک و دارای کنارههای صاف است. گلهای این درخت در اوایل بهار، در گروه های۳ تا۶ تایی، روی شاخهها و حتی روی ساقه اصلی، پیش از رشد برگها پدید میآیند و چون عده آنها بسیار زیاد است، منظره زیبایی به درخت میدهد.
در برابر خشکی مقاوم است و به تابش مستقیم نور خورشید نیاز دارد.
ارغوان، درختی آشنا که مقاومتی بینظیر دارد. این درخت هر جا که آب کم و خاک نامطلوب است سبز شده و محیط زیست ما راحیات بخشیدهاست.
اوایل «اردیبهشت»، ارغوان تماشاییترین زمان خود را میگذراند. در این هنگام در حالی که شاخهها هنوز بدون برگ هستند، گلهای خوشهای و صورتیرنگش به حالت آویخته ظاهر میشوند و سپس برگهای سبز و قلبیشکل، آن شاخهها را زینت میبخشد.
در افسانهها ارغوان درختی است که جبرئیل در هیبت آن بر موسیٰ نازل گردید.