!من...سارام

ای نوجوان، آهسته ران

!من...سارام

ای نوجوان، آهسته ران

!من...سارام

ایناش. این ساراس. همین خانم محترم که با لباس کار رنگی نشسته دم کلاس نقاشی و حافظ میخونه. با این قیافه که معلوم نیست از چی ناراحته. اصلا ناراحته؟ یا خجالت کشیده؟ یا داره زیرلبی میخنده؟ شایدم داره فکر میکنه الآن باید چه حالتی داشته باشه. ولی باور کنین اگه از خودش بپرسین چه مرگته نمیدونه.
نه بابا! نگا به این قیافه مظلومش نکنین. کارش همینه. میشینه اونجا با یه لبخند ملیح به ملت نگاه میکنه... فک میکنی داره میگه:‌ چه مردمان نیکویی! ولی بعد... خیلی شیک و مجلسی میاد اینجا پدرشونو در میاره. خلاصه که تا میشه خودتونو دور نگه دارین. رحم نمیکنه.

- دوستان خوب! من هیچ جا تعهدی ندادم که مفید بنویسم. ما را به حال خود بگذارید و بگذرید. :)

-کانال تلگرام: sara_derhami@

- saraderhami@gmail.com


آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

این نوجوانها

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۸ ب.ظ
یکی از ترسام اینه که یه روز شاعر بزرگی بشم بعد ازم بپرسن:‌ شما چطوری شعر میگین؟ 
اون لحظه چیکار میکنم؟ آب دهنمو قورت می دم. نگاه ملتمسانه ای به قیافه کاملا جدی طرف میندازم و بعد میگم: چیزه... خب...میدونین... به سختی.
/:
 این مختصرترین توصیف از لحظه شعر گفتن منه. مفصلش میشه این که انقد راه میرم تا ببینم ای داد، دیر وقت شد و یه کلمه هم نگفتم. بعد صبر می کنم صبر می کنم صبر می کنم... الهام نمیشه. دیگه مجبور میشم خودم دست به کار شم!

دیروز زنگ زدم دفتر دوچرخه، گفتم میدونم یه روز از مهلت مسابقه تون گذشته... ولی حالا میشه من شرکت کنم؟ خانمه با بی حوصلگی گفت:‌ اسمت چیه؟ آروم گفتم:‌ اسمم برای چی؟ بلند گفت اسمت چیه؟
- سارا درهمی.
...
- تو همیشه باید دیر بفهمی؟!؟! کلا دو سه ماه عقب تر از زمان حرکت می کنی!! این مسابقه یک و نیم ماه پیش اعلام شده!!
دروغکی گفتم: خب من الآن دیدم... (‌اون موقع دیده بودم دیگه. حالا برا بار چندم.. بماند.)
- واااقعا من نمی دونم تو چه جوری...
- حالا میشه یا نه؟
- ....خیل خب تا شب بفرس.
- چشم!
- همین امشبا.
- چشم حتما... درست میشم مطمئن باشین! :)

خلاصه نشستم با ضرب و زور چنان شعر عجیب غریبی گفتم که خودم توش موندم. به نظرم بیشتر توصیف حال و احوال عجیب خودم بود. خیلی دوست دارم شعرایی رو که سر و ته ندارن ولی نمیخوان تظاهر کنن که ما خیلی حرف داریم..! اگه یه استاد بخواد نقدش کنه میتونه کلشو ایراد محسوب کنه! ولی هیچ اشکالی نداره. این شعرا یادم میارن که شاعر اول واسه خودش شعر میگه....


او کیست؟ موجودی عجیب از آسمانها؟

یا گونه ای نادرتر از اورانگوتانها..؟

او کوچک است و بچه است و خرس گنده

در دسته بندی های حساس مامان ها

گاهی که در خود می رود با غصه هایش

بر صورتش گل می کنند آتشفشانها

پایش میان امتحانها گیر کرده

دستانش اما می رسد تا کهکشانها

باور نکن این ابرهای خسته اش را

قلبش پر است از شادی رنگین کمانها

بعله! همین یک دنده های سرکش شاخ..!

امروز باید دق کنید از دست آنها...

روزی ولی گل می کند "دنیای بهتر"

از دستهای رنگی این نوجوانها



  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۷/۰۲
  • ۱۰۹۴ نمایش
  • سارا

شعر

نظرات (۷)

سلام

من چرا اینقدر دیر شما رو پیدا کردم!؟ عالی بود! مخصوصا اورانگوتان ها😅😍

و منو یاد شعر خودم انداخت، شعرتون. هم حال و هواش و هم ردیف و قایفه هاش.

تقدیم شما:

 

ورای گفتگوها، گفتمان‌ها
ورای شعرها و داستان‌ها

و در آن شعرها شیرین‌ترین‌ها
و در آن داستان‌ها، قهرمان‌ها

تو را دارم که محبوب جهانی
نه تنها در زمین، در کهکشان‌ها

تو را دارم، تو را در این شبِ سرد
که گرمم می‌کنی با استکان‌ها

نمایشنامه‌ی خوبی و پاکی‌ست
وجودت، ای امام ارغوان‌ها۱

تقلب می‌کنم از روی چشمت
بپرسندم اگر از آسمان‌ها

اگر چاه است، اگر سنگ است اگر ننگ
اگر آتش، اگر آتش‌فشان‌ها

تو با من باش، بی اما و بی کاش
که با هم بگذریم از امتحان‌ها...

 


۱. اَرغَوان:
بلندی آن گاهی به ۱۲ متر هم می‌رسد، اما بیشتر به صورت درختچه‌است. ارغوان گیاه بومی سرزمین‌های جنوبی اروپا و جنوب غربی آسیاست و در ایران در خراسان رضوی، ایلام، شاهرود، کرمان، مازندران، گیلان، همدان، لرستان و فارس و در پاوه استان کرمانشاه (روستای داریان) به صورت خودرو می‌روید. این درخت را به عنوان گیاه زینتی می‌کارند.
برگهای ارغوان به شکل قلب، بدون کرک و دارای کناره‌های صاف است. گل‌های این درخت در اوایل بهار، در گروه های۳ تا۶ تایی، روی شاخه‌ها و حتی روی ساقه اصلی، پیش از رشد برگ‌ها پدید می‌آیند و چون عده آن‌ها بسیار زیاد است، منظره زیبایی به درخت می‌دهد.
در برابر خشکی مقاوم است و به تابش مستقیم نور خورشید نیاز دارد.
ارغوان، درختی آشنا که مقاومتی بی‌نظیر دارد. این درخت هر جا که آب کم و خاک نامطلوب است سبز شده و محیط زیست ما راحیات بخشیده‌است.
اوایل «اردیبهشت»، ارغوان تماشایی‌ترین زمان خود را می‌گذراند. در این هنگام در حالی که شاخه‌ها هنوز بدون برگ هستند، گل‌های خوشه‌ای و صورتی‌رنگش به حالت آویخته ظاهر می‌شوند و سپس برگ‌های سبز و قلبی‌شکل، آن شاخه‌ها را زینت می‌بخشد.
در افسانه‌ها ارغوان درختی است که جبرئیل در هیبت آن بر موسیٰ نازل گردید.

 

  • امسال تک ندا نیستم :|
  • دیگر از سارای شاعر چیز دیگری بر نمی آید ...
    خیرکله امان انسانی میخوانیم ولی بسی هنگیدیم در شعر ...
    فقط آن تکه ی پایش در امتحان گیر کرده خوب بود ...
    بقیش را نظری ندارم :|

    عالی بود سارای عزیزم
    هرچند اصلا جای تعجب نداره برام
    بالاخره، دختر کو ندارد نشان از مادر ...
    سلاااام دختر نجمه.
    خوبی.
    عاااالی بود.
    پاسخ:
    واقعا؟!
    چقد خوووب...!
    بیت سوم...
    سلااااااام. خیلی عالی بود و منو به شدت در انتظار دنیای بهتر فرو برد.... آخر مصرع سوم اگر آتشفشانه یه چیزیش کمه...
    پاسخ:
    ممنون از انتظارتون
    ممنون از یاداوریتون
    :)
  • سینا شهبازی
  • بیت اول رو که خوندم یه خرده هنگ کردم راستش.
    بیت آخر رو که خوندم، خیلی مشعوف شدم. احساس کردم یه چیزایی از شعر می‌فهمم. نه که خیلی سخت هم بود مفهومش، برای همین.
    راستی، نتایج مسابقه کِی میاد؟ می‌خوام ببینم شیرینی از دست‌تون می‌خوریم یا نه؟
    پاسخ:
    نمی دونم. معلوم نیس.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی