اولین غزلم!
پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ
دیشب برای قاصدکهایم دعا کردم
از شعرهایم هرچه را جز تو، جدا کردم
شب بود...اما روز شد انگار! وقتی که،
در بین ظلمات شبم فکر تو را کردم
نورت به دستانم امید جاودان بخشید
خورشید را با چشمهایم آشنا کردم
آنقدر من را از خودت لبریز کردی که
تنها ردیف شعرهایم را «خدا» کردم
آماده ام! من را دخیل آرزوها کن!
«من قاصدکهای خیالم را رها کردم...»*
*مصرعی که تو مسابقه شعر داده بودن.