خیال
هنوز می وزد باد خیالباف کوچک
خیال را رها کن شبیه بادبادک
مدام می نشینی به زیر آسمانت
و خیره می شوی به شب ستارگانت...
نگاه کرده ای هیچ به جای خالی خود؟
ستاره خود تو، کجای قصه گم شد؟
خودت، شروع و پایان، تمام ماجرایی....
تو هم ستاره هستی، ولی بگو کجایی؟
نگاه کن به هر چیز که یک نشانه بودت
نگاه کن به نور طلایی وجودت
بلند شو و بگذار، که نور کوچک تو
شود در آسمانها چو بادبادک تو
اگرچه کم فروغ است و لی نکن رهایش
ز داستان خورشید، فقط بگو برایش
و عاقبت، زمانی که او تو را صدا کرد
برو به آسمانها، خیالباف شبگرد!
برو نترس عیان شو! بزرگ و جاودان شو
میان این سیاهی، تو نور آسمان شو
بگو که هستی! آری... بلندتر، رساتر...
برو برو، سبکبال... رها رها رها تر!
بلند شو و این بار میان آسمانها
بساز رد پای طلایی خودت را
***
هنوز می وزد باد، خیالباف کوچک
خیال را رها کن، شبیه بادبادک...
پ.ن:سلام.
پس از تلاشهای فراوان و جان کندن های بسیار،بالاخره شعر گفتم. البته اونی که میخواستم نشد ولی بازم از هیچی بهتره.
و این آهنگو هم لطفا گوش کنید. البته خیلی ربطی به این شعر نداره ولی جرقه شعرو اون زده..... آره میدونم الآن دارین میگین چه های کلاس... خب... ما اینیم دیگه. :)