رهایی!
هر روز صبح که بیدار میشم به خودم میگم وااای! دوباه بیدار شدم! یعنی چی که هر روز میخوابی، بعد دوباره باید بیدار شی؟! این همه زحمت می کشی که شب بشه، بخوابی، بعد دوباره یهو صبح میشه! چقد سخته. دلیل مشخصی هم ندارم. کلا حال دلم خوش نیس و به زور به خوشحالیای آنی بی مزه بندش میکنم. البته سالهاست که اینطوریه. کارگاه زندگی شاد متممو چند روز پیش شروع کردم... یه حس بدی داشت! دلم گرفت انگار!نمی دونم چرا. شاید یه این غم مزمن کمرنگ عادت کردم و دلم نمی خواد ازش جدا شم! به هر حال متممو می خونم ولی بیخیال زندگی شاد شدم...
وای چقد خوبه! حالا که آدرس اینجا رو عوض کردم احساس می کنم تو خارجم!! احساس یه جور آزادی جوگیرانه ی عقده ایانه دارم! وااای چه خوبه! اتفاق خوبی بود در این ایام. البته احتمالا در آینده آشناهایی هم اینجا رو پیدا خواهند کرد ولی همین مدت آزادی رو من به فال نیک می گیرم... :)
- ۹۵/۱۰/۲۳
- ۵۹۳ نمایش