شعر کلهی من
مثل یک جنگل است، تو در تو
بی نهایت بزرگ، رازآلود
مثل برگی که نرم میچرخد
تا بیفتد در آبی یک رود
*
صاف و مرموز و ساکت و تیره
آسمانی که در خودش خواب است
یک ستاره که تا رسیدن صبح
می خورد هی تکان و بی تاب است
*
مثل سرمای صبح کوهستان
مثل رود است و مثل باران است
او که مثل نسیم میچرخد
گاه باد است و گاه طوفان است
*
مثل دریا است پر خروش، آرام
مثل آبی است هست اما نیست
مثل موجی که می خروشد سخت
مثل یک گوش ماهی خالی است
*
مثل یک دسته مرغ ماهی خوار
_ می نشانند سایه ای بر آب_
مثل موجی که نرم و خواب آلود
میشود روی صخره ها پرتاب
*
مثل یک آسمان آرام است
خانه نرم بادبادک ها است
مثل یک باغچه که شبکدهی
ساز و آواز جیریرک هاست
*
در سرم صدهزار موسیقی است
که پر از داستان پر از حرف است
سر من مثل هسته خورشید
مثل یک کبک مانده در برف است
*
جنگلم کوهم آسمانم من
نغمه و شعر و داستانم من
من کجای تلاطم دنیام؟
در میان خودم نهانم من
*
مثل چوپان قصه ها شده ام
سرکش است و چموش گله من
ای خدا کشف کن تو رازش را
چه خبر هست توی کله من؟
پ.ن: این عادت انتشار اشعار پیش از ویرایش از کی در من نهادینه شد؟ قبلنا اینطوری نبودما! ا