یک مطلب پدرمادر دار برای دوچرخه : شور زندگی
شور زندگی،
داستان دیوانهی موقرمز
- کتاب: شور زندگی
- نویسنده: ایروینگ استون
- ترجمه: مارینا بنیاتیان
- انتشارات: نشانه
- تعداد صفحات: ۷۲۵
- قیمت چاپ ششم: ۵۰۰۰۰ تومان
شور زندگی، داستان زندگی ونگوگ، نقاش بزرگ هلندی است. ایروینگ استون، نویسنده آمریکایی، 20 سال از زندگی ون گوگ را در 700 صفحه گرد آورده تا ماجرای مردی را روایت کند که در میان گندمزاری وسیع ایستاده، بادهای تند شمالی بر او میتازند و آفتاب داغ به موهای نارنجیاش نفوذ میکند، اما او هنوز، دیوانهوار نقاشی میکشد.
***
کتاب از نه بخش تشکیل میشود که هر کدام، ما را به یکی از شهرهایی میبرد که ون گوگ در آنها زندگی کردهاست. اگرچه به نظر من بعضی از جزئیاتی که در داستان گنجانده شده، نه اهمیتی دارند و نه جاذبه خاصی، اما در کل با روایت جالبی روبرو هستیم. ماجرایی واقعی که به دلیل جذابیت زیاد بارها تبدیل به فیلم شده است.
داستان از لندن شروع میشود. ونسان، جوان 22 ساله و پرشوری است که به فروش آثار هنری در یک گالری میپردازد. اما زمانی که از دختر مورد علاقهاش جواب رد میشنود، اولین نقطه عطف در زندگی او پدید میآید. اتفاقی که باعث میشود ونسان لندن را، در واقع زندگی آرام خود را، ترک کند و به جای فروش نقاشیهای عامهپسند، یک مبلغ مذهبی شود. اما پس از سالها مطالعه و تلاش، او میفهمد که برای این کار ساخته نشده و عاقبت در سن 28 سالگی، راه زندگی خود را پیدا میکند: نقاشی. البته هیچ کس موافق این تغییر مسیر ناگهانی، آن هم در این سن نبود. اما ونسان یک دوست واقعی داشت که تا آخر عمر از او حمایت کرد. برادرش تئو. تنها کسی که به فروش نقاشیهای ونسان در آیندهی نزدیک امید داشت.
ادامه ماجرا آشکار است: جنگیدن بیوفقه برای رسیدن به بیانی نو در هنر. جنگی که ونسان در آن، حتی به خودش هم رحم نکرد. او در ده سال عمر هنریاش، همه چیز خود را از دست داد. آرامشش، اعتبارش، سلامتیاش، و حتی گوشش را! مردم همیشه آشکارا او را دست میانداختد. مثلا مردم شهر آرل، به او فوقو (دیوانه موقرمز) میگفتند. اما ونسان به هیچ کدام اهمیت نمیداد. او همواره میگفت: "زیبایی از درد زاده میشود."
سی و هفت سال عمر ونسان، سرشار از اتفاقات متفاوت و تجربه های خاص بود. او زندگی ساده و آرام در لندن را تجربه کرد، کار در معدن و زندگی زیر خط فقر را از سر گذراند، به پاریس رفت و همراه با اولین نقاشان مدرن دنیا کار کرد، زیر آفتاب سوزان آرل نقاشی کشید تا در نهایت توانست بارزترین ویژگی زندگیاش را روی بومش نشان دهد: کنتراست... تلاشی برای نشان دادن این که طبیعت زنده است!
"من وقتی یه خورشید میکشم، دوست دارم دیگران بتونن احساس کنن که اون داره با سرعتی سرسام آور میچرخه و از خودش نیرویی فوقالعاده عظیم منتشر میکنه...
وقتی من یه سیب میکشم، میخوام مردم احساس کنن که شهد اون داره پوست سیب رو میشکافه و دانه های سیب میخوان با تلاش و تکاپوی زیاد از هسته خودشون بیرون بجهن و خودشون نتیجه بدن..." ص 600
پس از مطالعه این کتاب، احساس کردم که ونگوگ او با وجود زندگی سخت، بیماری روانی و خودکشی، نمیتواند چنان که به نظر میآید، انسانی ناامید بوده باشد. زیرا تمام تلاش او در این بود که ریتم پرتپش زندگی را با هنر خود نشان دهد. میتوان گفت که تعریف هر کس از خوشبختی، تنهایی، رنج و عشق، با دیگران متفاوت است. چنان که او در آخرین روزهای عمرش میگوید: "علیرغم هر آنچه اتفاق افتاده، دنیای خوبی بود."
شور زندگی را بخوانید، همراه ونگوگ سفر کنید و با نثر زیبای ایروینگ استون، تمام درونیات یک هنرمند بزرگ را احساس کنید. در این یک ماه که مشغول خواندن این کتاب بودم، سفری عجیب را گذراندم. از لندن تا اوور. از جوانی تا پختگی. از عشق تا ناامیدی. از سرخوشی تا نهایت رنج. و این سفر، قلمرو ذهن من را گسترده و گستردهتر کرد. در نگاه من، زندگی آفتابی در لندن، روزهای سیاه بوریناژ، شبهای شورانگیز پاریس، بادهای شدید آرل، روزهای خاکستری تیمارستان و چمنزارهای اوور، هر کدام رنگی بودند که بر پالت ونگوگ جا میگرفتند. رنگهایی که قطرهای از هر کدام کافی بود برای خلق این تصویر بدیع و در عین حال آشنا: تصویر زندگی.
- ۹۶/۱۰/۱۸
- ۱۲۲۲ نمایش
سلام واقعا مطالب ساتیتتون خیلی مفید است ممنون واقعا